- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را به سرعت میبرند از باغ ما سرو بلندی را
2 غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون به صحرا میبرد از شهر بند صید بندی را
3 سپهرم مایهٔ بازیچهٔ خود کرده پنداری که باز از گریهام درخنده دارد نوشخندی را
4 سزاوار فراقم من که از خوبان پسندیدم دل بیزار الفت دشمنی آفت پسندی را
5 نمیگفتم که آن بی درد با صد غصه نگذارد به درد بیکسی در کنج محنت دردمندی را
6 دلم ازسینه خواهد جست بیرون محتشم تا کی بود تاب نشستن در دل آتش سپندی را