بشکست چشم مست تو جانا از جهان ملک خاتون غزل 29

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بشکست چشم مست تو جانا خمار ما

1 بشکست چشم مست تو جانا خمار ما بربود زلف شست تو از دل قرار ما

2 از آه بی دلان که برآرند صبحدم آشفته گشت زلف تو چون روزگار ما

3 دایم خیال قدّ تو در دیده ی منست زیرا که جای سرو بود در کنار ما

4 از پا درآمدم ز غم روی آن صنم نگرفت دست دل شبکی آن نگار ما

5 دیدم بسی جهان و بگشتم به عشق او کس نیست در جهان وفا همچو یار ما

6 گفتم شکار زلف تو گشتم ستمگرا گفتا که هست خلق جهانی شکار ما

7 گفتم وفا و مهر نداری چرا بگو مست فراغتی تو ز احوال زار ما

8 کارم خراب از غم و بارم به دل ز عشق روزی نظر فکن تو در این کار و بار ما

عکس نوشته
کامنت
comment