بوستان گل فضل از ابن یمین فریومدی قطعه‌ 248

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

بوستان گل فضل و گل بستان هنر

1 بوستان گل فضل و گل بستان هنر سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود

2 بکر فکرت دل صاحبنظران برباید چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود

3 مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند طالع اهل هنر شد متوجه بسعود

4 ذهن وقاد تو از سلک معانی گه نظم بسرانگشت بیان باز گشادست عقود

5 تا در اقلیم هنر نوبت شادیت زدند بنده گشت از دل و جان همچو ایازت محمود

6 گر زند تیر فلک با تو دم از شعر بلند خرد از بانگ دهل فرق کند نغمه عود

7 ور حسد میبرد از رای تو خورشید رواست بی هنر آنکه در آفاق کسش نیست حسود

8 پیش صاحبنظران بر سر بازار هنر گوهری کو نبود نظم تو باشد مردود

9 قطعه ئی نزد من آوردی و از غایت لطف روی بر خاک نهاد آبحیاتش بسجود

10 گر چه یک قافیه ذالست ولی گوهر خود سیف از آنقطعه غرا بهمه خلق نمود

11 التماس فرجی کرده و دستار زمن بخدائی که جز او نیست خرد را معبود

12 بحکیمی که درین خیمه نه پشت فلک قرص خورشید کماجش بود و صبح عمود

13 کز تو جان باز ندارم ز مروت لیکن چکنم نیست مرا دسترسی در خود جود

عکس نوشته
کامنت
comment