- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برهان مرا تو یارب زکرم زدام حیرت که شدست صرف عمرم همه در مقام حیرت
2 چه شراب درقدح ریخت ببزم ساقی ما که زمین و آسمان مست شده زجام حیرت
3 چه دیار بود عشقت که بعاشقان گذشته همه روز روز حرمان همه شام شام حیرت
4 دو جماعت مخالف بسلوک رند و زاهد همه سوخته زسودا و تمام خام حیرت
5 حکما که شهسوارند مصاف معرفت را نکشیده تیغ فکرت یکی از نیام حیرت
6 برسول عقل گفتم چه بود پیام گفتا همه سر بمهر نامه بودم بنام حیرت
7 بعقال عقل بستم همه بختیان امکان بکفم نیفتاده بجز از زمان حیرت
8 نه تو خضر روزگاری و ولی کردگاری تو بگیر دست آشفته درین مقام حیرت
9 گه رحمت است ایشاه باهل فارس الحق که شدند جمله مغلوب زازدحام حیرت