برهان مرا تو یارب زکرم از آشفتهٔ شیرازی غزل 232

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

برهان مرا تو یارب زکرم زدام حیرت

1 برهان مرا تو یارب زکرم زدام حیرت که شدست صرف عمرم همه در مقام حیرت

2 چه شراب درقدح ریخت ببزم ساقی ما که زمین و آسمان مست شده زجام حیرت

3 چه دیار بود عشقت که بعاشقان گذشته همه روز روز حرمان همه شام شام حیرت

4 دو جماعت مخالف بسلوک رند و زاهد همه سوخته زسودا و تمام خام حیرت

5 حکما که شهسوارند مصاف معرفت را نکشیده تیغ فکرت یکی از نیام حیرت

6 برسول عقل گفتم چه بود پیام گفتا همه سر بمهر نامه بودم بنام حیرت

7 بعقال عقل بستم همه بختیان امکان بکفم نیفتاده بجز از زمان حیرت

8 نه تو خضر روزگاری و ولی کردگاری تو بگیر دست آشفته درین مقام حیرت

9 گه رحمت است ایشاه باهل فارس الحق که شدند جمله مغلوب زازدحام حیرت

عکس نوشته
کامنت
comment