خسته ی هجر تو را وصل از جهان ملک خاتون غزل 544

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

خسته ی هجر تو را وصل تو درمان باشد

1 خسته ی هجر تو را وصل تو درمان باشد دیده اش منتظر دیدن جانان باشد

2 از جفاهای فراق تو نگارا آخر تا به کی کار جهان بی سر و سامان باشد

3 با وجود عدم مهر و وفایی که توراست هرچه فرمان بدهی بر دل ما آن باشد

4 گر دهد رای خداوند به جانم فرمان بنده آنست که او تابع فرمان باشد

5 گر چه عفو تو بسی هست ولی بنده ی تو لاجرم از گنه خویش هراسان باشد

6 مهربانم به رخ مهروشت می دانی که مرا مهر رخت در دل و در جان باشد

7 من به عید رخ او رفتم و دل گفت میا که کجا لاشه ی تو لایق قربان باشد

8 سالها شد به فراق تو نگویی تا کی دل پردرد من از عشق تو نالان باشد

9 دل سرگشته ی بی حاصل سرگردانم چند در عشق رخت غافل و نادان باشد

عکس نوشته
کامنت
comment