-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیپرده برون میا که بسیار دین و دل و دست رفته از کار
2 در حلقه تار و مار زلفت بس سبحه که شد بدل به زنار
3 در دور دو چشم شوخ و مستت بس گوشه نشین که شد قدح خوار
4 زنهار ز دست دوست گفتن زنهار دگر مگوی زنهٰار
5 شستیم دو دست خود ز ایمان بستیم میان خود به زنار
6 مطرب دستی به چنگ میزن ساقی پائی به رقص بَردار
7 برقع ز جمال خود برافکن تا سنگ آرد به عشقت اقرار
8 بر مار گذر کنی بگیرند پازهر بجای زهر از مار
9 یک عشوه و صد جهان دل و جان یک شعله و عالمی خس و خار
10 بخرام به مرده و بر انگیز از عظم رمیم جان طیٰار
11 ما جهد بسی بکار بردیم خود جهد نبرده است در کار
12 تا چند رضی ز بردباری شد از تو خدا ز خلق بیزار
13 بیچاره رضی که مست و حیران دیوانه فتاده بر درت زار