1 امشب بوزید باد طوفان آیین چندانکه برفت، گرد عصیان ز جبین
2 از عالم لامکان، دو صد در نگشود بر سینهٔ چرخ، بس که زد گوی زمین
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
2 از خرقهٔ کفر، رقعهواری بگرفت آورد و بر آستین ایمانم دوخت
1 رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت از طعن رقیب گبر کافر کیشت
2 پیش تو سپردم این دل غمزدهام کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت
1 خو کرده به خلوت، دل غم فرسایم کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
2 تا تنهایم، هم نفسم یاد کسی است چون هم نفسم کسی شود، تنهایم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **