1 امشب بوزید باد طوفان آیین چندانکه برفت، گرد عصیان ز جبین
2 از عالم لامکان، دو صد در نگشود بر سینهٔ چرخ، بس که زد گوی زمین
1 خدمت مولوی، چه صبح و چه شام کرده اندر کتابخانه مقام
2 متعلق دلش به هر ورقی در خیالش، زهر ورق سبقی
1 غمهای جهان در دل پر غم داریم وز بحر الم، دیدهٔ پر نم داریم
2 پس حوصلهٔ تمام عالم باید ما را که غم تمام عالم داریم
1 اشف قلبی، ایها الساقی الرحیم بالتی یحیی بها العظم الرمیم
2 زوج الصهباء بالماء الزلال واجعلن عقلی لها مهرا حلال