با غم و درد تو کنم دمبدم از جامی غزل 582

با غم و درد تو کنم دمبدم

1 با غم و درد تو کنم دمبدم شکر که بالشکر تدوم النعم

2 صبر کم و محنت و اندوه پر کم صبر العاشق فی الهجر کم

3 پیش دهانت عدم است آب خضر با لب لعل تو دهان کالعدم

4 تر نشود ز اشک ترحم رخت دور بود چشمه خورشید و نم

5 می کند از مهر خطت منع ما بی خبر از نکته جف القلم

6 باد صبا حلقه زلفت کشید حلقه عشاق برآمد به هم

7 گفته جامی که به تحسین سزاست حسنه الله بطیب النعم

عکس نوشته
کامنت
comment