1 خون شد جگرم ز غصّهٔ خویش مرا وز بیم رهی که هست در پیش مرا
2 هرگز نرسد به نوش توحید دلم تا کژدم نفس میزند نیش مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چو میرفتند بر بالای کهسار نسیم صبحدم آمدبه گلزار
2 به دامانش بزد بلبل به دستان ز بهر دلستان آن هر دو دستان
1 من شراب از ساغر جان خوردهام نقل او از دست رضوان خوردهام
2 گوییا وقت سحر از دست خضر جام جم پر آب حیوان خوردهام
1 ناکرده وجودم بدل اینجا چه کنم چون نیست مرا خود محل اینجا چه کنم
2 گویند بیا کآتش موسی بینی با فرعونی در بغل اینجا چه کنم
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **