- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
2 آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی با وجود آنکه هردم آب میسازد مرا
3 صندل درد سرم، از درد می سامان مکن! من که مخمورم شراب ناب میسازد مرا
4 گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی آسمان با سرکشی محراب میسازد مرا
5 با وجود آنکه جویا در گداز حیرتم لذت سرگشتگی گرداب میسازد مرا