1 خوشا دردی!که درمانش تو باشی خوشا راهی! که پایانش تو باشی
2 خوشا چشمی!که رخسار تو بیند خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی
3 خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی خوشا جانی! که جانانش تو باشی
4 خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی
5 چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی!
6 همه شادی و عشرت باشد، ای دوست در آن خانه که مهمانش تو باشی
7 گل و گلزار خوش آید کسی را که گلزار و گلستانش تو باشی
8 چه باک آید ز کس؟ آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی
9 مپرس از کفر و ایمان بیدلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
10 مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی
11 برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره، تا جانش تو باشی
12 عراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی
دیدگاهها **