-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشا وقتِ دیوانگانِ الست که بی دل دلیرند و بی باده مست
2 بهشت و جهنّم زده پشتِ پای ز دنیا و دین کرده کوتاه دست
3 ز اضداد توحید صورت مبند که این رشته دیرست کز هم گسست
4 ز پیوندِ مبداست این اتّصال که آن جا جدا شد عسل از کبست
5 در ابداع از آن جا که نیک است و بد بلندش همان قدر دارد که پست
6 از آن جا که معشوق و عاشق یکی ست برون آمد از جان و در جان نشست
7 اگر تو برون رفتی از خویشتن جزو منگر ای یار تا هیچ هست
8 مقاماتِ تو سدرة المنتهاست چه باشی درین خاک دان پای بست
9 دل هر که با عشق پیوند یافت ز بیغارۀ عقل باری برست
10 خنک آن برافکنده بنیادِ خویش که یک باره از کفر و دین برشکست
11 نمود اوّل و باز در پرده شد نزاری از آن روی شد بت پرست