خوشا دلی که چو آیینه جلوگاه تو از سعیدا غزل 218

خوشا دلی که چو آیینه جلوگاه تو گردد

1 خوشا دلی که چو آیینه جلوگاه تو گردد ز سر گذشته و چون زلف، گرد ماه تو گردد

2 تو را ز گرمی آه دلم چه غم باشد که شعله همچو هوا بر سر گیاه تو گردد

3 بیاض گردن خورشید خم شود آن سو به هر طرف که سر کاکل سیاه تو گردد

4 ز پای افتد و آید به سر سرانجامش به سرکشی چو سری از خیال راه تو گردد

5 بر آستان تو کمتر ز نقش پا باشد هر آن سری که به سرگشتگی ز راه تو گردد

6 سلوک فقر سعیدا کن ان چنان که دگر زمین بساط شود آسمان کلاه تو گردد

عکس نوشته
کامنت
comment