خوشا گل کامده ست از نازنینان چمن از جامی غزل 453

خوشا گل کامده ست از نازنینان چمن بر سر

1 خوشا گل کامده ست از نازنینان چمن بر سر بساط سبزه زیر پای و چتر نارون به سر

2 ز بیماری به بالین سر نهاده نرگس رعنا پی بیمار پرسیش آمده سرو و سمن بر سر

3 همانا لاله شمع جمع نوخیزان باغ آمد که دارد شعله آتش میان انجمن بر سر

4 معمایی ست بس مشکل گشای اندر چمن غنچه کش آورده ست شاخ گل به طبع خویشتن بر سر

5 بنفشه سرفکنده ست و دژم بر طرف جو گویا پی قتلش ستاده سوسن شمشیرزن بر سر

6 درخت گل ز باران سحر بهر قدح نوشان نهاده صحنهای لعل پر در عدن بر سر

7 قوافی سنج مرغان گو خمش باشید در بستان که جامی آمده ست از جمله در لطف سخن بر سر

عکس نوشته
کامنت
comment