خوشا وقتی که بر آتش از آشفتهٔ شیرازی غزل 1076

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

خوشا وقتی که بر آتش بر منظور بنشینی

1 خوشا وقتی که بر آتش بر منظور بنشینی بسوزی پرده چون پروانه و مستور بنشینی

2 بغیر از لن ترانی نشنوی اندر جواب ایدل اگر صد سال چون موسی بکوه طور بنشینی

3 چو پروانه بمیلت شمع عشق آخر بسوزاند اگر زین اتش سودا بمیلی دور بنشینی

4 تو شهبازی و بر خون ملخ پنچه نیالائی همائی تو نمی زیبد که با عصفور بنشینی

5 مشو پروانه ای کز شعله ای شمعت بسوزاند سمندروش بنارش ساز تا با نور بنشینی

6 بنوش آن میکه گرد هستی از چهره برافشانی مرو در خانه خمار تا مخمور بنشینی

7 گر امروزت بمیخانه بدست افتاد غلمانی نمیخواهی که فردا در بهشت حور بنشینی

8 بکوی نیستی بازآ که هستی ابد یابی وصال دوست بگزینی زخود مهجور بنشینی

9 سحر آید پدید و بامدادت عید خواهد شد چو آشفته اگر اندر شب دیجور بنشینی

10 ولای مرتضایت باد و دوری زبدخواهان مبادا از عبادت زاهدا مغرور بنشینی

11 اگر روزی دو صد گورت به صحرا در کمند آید که چون بهرام آخر در بساط گور بنشینی

عکس نوشته
کامنت
comment