- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشا وقتی که بر آتش بر منظور بنشینی بسوزی پرده چون پروانه و مستور بنشینی
2 بغیر از لن ترانی نشنوی اندر جواب ایدل اگر صد سال چون موسی بکوه طور بنشینی
3 چو پروانه بمیلت شمع عشق آخر بسوزاند اگر زین اتش سودا بمیلی دور بنشینی
4 تو شهبازی و بر خون ملخ پنچه نیالائی همائی تو نمی زیبد که با عصفور بنشینی
5 مشو پروانه ای کز شعله ای شمعت بسوزاند سمندروش بنارش ساز تا با نور بنشینی
6 بنوش آن میکه گرد هستی از چهره برافشانی مرو در خانه خمار تا مخمور بنشینی
7 گر امروزت بمیخانه بدست افتاد غلمانی نمیخواهی که فردا در بهشت حور بنشینی
8 بکوی نیستی بازآ که هستی ابد یابی وصال دوست بگزینی زخود مهجور بنشینی
9 سحر آید پدید و بامدادت عید خواهد شد چو آشفته اگر اندر شب دیجور بنشینی
10 ولای مرتضایت باد و دوری زبدخواهان مبادا از عبادت زاهدا مغرور بنشینی
11 اگر روزی دو صد گورت به صحرا در کمند آید که چون بهرام آخر در بساط گور بنشینی