بیفتی گر ز پا در راه دل سر می‌توان از سعیدا غزل 517

سعیدا

سعیدا

سعیدا

بیفتی گر ز پا در راه دل سر می‌توان گشتن

1 بیفتی گر ز پا در راه دل سر می‌توان گشتن نهی گر سر به پای خویش سرور می‌توان گشتن

2 چو ابراهیم فرزندی مگر آید برون ز این در به آن امید، سالی چند آذر می‌توان گشتن

3 بزن بر خاک، در راه یقین یکبارگی خود را چو قلب صاحب دل بی‌گمان زر می‌توان گشتن

4 چو سنجیدیم انصاف فقیه و شیخ و زاهد را مسلمانی اگر این است کافر می‌توان گشتن

5 اگر دور است راه پارسایی جانب دیگر سعیدا می‌توان چرخی زد و بر می‌توان گشتن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر