- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیدل دیوانهٔ در حال شد پیش دکان یکی بقال شد
2 گفت بر دکان چرا داری نشست گفت تا آید مرا سودی بدست
3 گفت چبود سود گفتا آنکه زود گر یکی داری دو گردد اینت سود
4 گفت کورست آن دلت دو ماحضر گر یکی گردد ترا سود این شمر
5 کار تو بر عکس این افتاد نیک نیستت توحید در شرکی ولیک
6 چون دل و گل هر دو در حق گم شود آنگهی مردم بحق مردم شود