- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت
2 غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت
3 کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده که باشد همت نیکان ز چشم بد نگهدارت
4 کمند جعد خم در خم گر اینسان افکنی بینم همه گردنکشان ملک را آخر گرفتارت
5 چه حاجت پاسان گرد در و بام تو گردیدن چو روز روشن است از شعله آهم شب تارت
6 اگر چون آفتابم نیست ره در روزنت این بس که روزی سایه وار از پا درافتم زیر دیوارت
7 چو مرغان خزان دیده خمش بود از سخن جامی ولی در گفت و گو آورد بازش بوی گلزارت