جامی

جامی

جامی
جامی

بحمدالله که بازم دیده روشن شد به از جامی غزل 105

غزل 105 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت

1 بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت

2 غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت

3 کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده که باشد همت نیکان ز چشم بد نگهدارت

4 کمند جعد خم در خم گر اینسان افکنی بینم همه گردنکشان ملک را آخر گرفتارت

5 چه حاجت پاسان گرد در و بام تو گردیدن چو روز روشن است از شعله آهم شب تارت

6 اگر چون آفتابم نیست ره در روزنت این بس که روزی سایه وار از پا درافتم زیر دیوارت

7 چو مرغان خزان دیده خمش بود از سخن جامی ولی در گفت و گو آورد بازش بوی گلزارت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت

شاعر شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت چه کسی است ؟

شاعر شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت جامی می باشد.

شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت چیست ؟

قالب شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت غزل است

مضمون اصلی شعر بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.