بحمدالله شب هجران از جهان ملک خاتون غزل 595

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بحمدالله شب هجران سرآمد

1 بحمدالله شب هجران سرآمد درخت وصل جانان در بر آمد

2 به کوری دشمنان سرو سمن بوی ز ناگاه از در بختم درآمد

3 صبوحی را به چشم بخت منظور نظر ما را به روی دلبر آمد

4 عجب دیدم ز بخت واژگونم که سرو قد یارم در بر آمد

5 ز سودای دو زلف تابدارش قلم سان دودم از دل بر سر آمد

6 به تیر غمزه ی شوخش مرا کشت به دل بردن ز عالم بر سر آمد

7 به فتراکم ببست آن شوخ دیده به دامم گفت صیدی لاغر آمد

8 رخم زر گشت از هجران و اشکش به مروارید غلطان بر زر آمد

9 برآمد ماهم از مطلع سحرگاه مرا چون جان شیرین درخور آمد

10 ببردی دل ز ما یکباره باری جهانی در غمت از دل برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment