بحمدالله که جان دادم بدان از عرفی شیرازی غزل 400

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

بحمدالله که جان دادم بدان تلخی ز بیدادش

1 بحمدالله که جان دادم بدان تلخی ز بیدادش که از من، تا قیامت، لذت آن می دهد یادش

2 به راهش مشت خاکی از وجودم مانده و شادم که نتواند ز بس گرمی به نزدیک آمدن بادش

3 دم مردن ز بیم آن دهد کامم که بعد از من کند ناگه غم ناکامی ام ره در دل شادش

4 مگو کز سلطنت پرویز شهرت یافت در عالم که دارد در جهان مشهور هم چشمی فرهادش

5 نبود این تیز دستی ها اجل را پیش ازین عرفی مگر تعلیم ترک غمزهٔ او کرد ارشادش

عکس نوشته
کامنت
comment