1 بزلف کژّ ولیکن بقدّ و قامت راست به تن درست و لیکن بچشمکان بیمار
2 اگر سر آرد یار آن سنان او نشگفت هر آینه چو همه خون خورد سر آرد بار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز دو چیز گیرند مر مملکت را یکی پرنیانی یکی زعفرانی
2 یکی زر نام ملک بر نبشته دگر آهن آب دادهٔ یمانی
1 کاشکی اندر جهان شب نیستی تا مرا هجران آن لب نیستی
2 زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی
1 تو آن شبرنگ تازی را به میدان چون برانگیزی عدو را زود بنوردی بدان تیغ بلاگستر
2 به اندک روزگار ای شه دو چیزم داد بخت تو یکی لفظی خرد رتبت دوم طبعی سخنگستر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به