1 حذر از تیر آن ترک قزلباش که چشم مست دارد غمزه جماش
2 برم یرغو بر سلطان ترکان که ترکی خون مردم میخورد فاش
3 بیا و دست رنگین کن بخونم که من پای تو میپوشم بپاداش
4 چه افیون کرد در می ساقی ما که امشب زاهدان گویند ایکاش
5 حدیثی زآن شکر لب گفت با غیر که شد بر زخم مشتاقان نمک پاش
6 بنازم رند بی خیل و حشم را که ابرش خیمه گشت و باد فراش
7 زتصویر تو عاجز گشت اوهام کجا این آرزو را کرد نقاش
8 نکرده آن تصرف در دل جان که شاید دیگری بگزید بر جاش
9 باغیارش همه شیرین زبانیست باحبابش نباشد غیر پرخاش
10 چو عکس دوست آشفته است از می از آن شد میپرست و رند و قلاش
11 به خیل مرتضی حلقه بگوشم اگر سر حلقه ام در خیل اوباش
دیدگاهها **