-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میان ما و تو الفت حکایتی است عجیب که تو به عهد شبابی و من به نوبت شبیب
2 اگر تو مرکب تازی به خاک من تازی چو گرد روح روان خیزدت ز سم رکیب
3 صلیب بستن اگر کار بتپرستان است بت من از چه فکنده ز زلف عود صلیب
4 همین نه هندوی خال تو ذوق از آن لب یافت بهشتیان همه دارند از این شراب نصیب
5 مگر که بر دل مجروح عاشقان زد دست که خون چو سیل روانست زآستین طبیب
6 من از عتاب تو شکوه کنم غلطا حاشا بیار هرچه تو داری برای دوست عتیب
7 نه عاشقست که خود مدعی و کذابست محب اگر که شکایت کند ز جور حبیب
8 به چنگ غیر بود زلف یارم آشفته فغان که رشته عمرم بود به دست رقیب
9 اگرچه نامه سیاهم ولی خوشم با این که داوری نبود جز علی به روز حسیب