- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیتو ایجان و جهان کار من از دست برفت دل شیدا ز برم تا بتو پیوست برفت
2 عقلم آمد که بصبرم کند ارشاد و لیک چون مرا دید چنین شیفته ننشست برفت
3 سنبل زلف تو چون سلسله جنباند ز دور بیخود از جا دل سودا زده برجست برفت
4 دل اسیر خم ابروی کمان پیکر تست چاره ئی نیست کنون تیر چو از دست برفت
5 تا تو رفتی رمقی در تن من داشت مقام او هم اندر عقبت بار سفر بست برفت
6 گفتم از عشق تو بی خویشتنم گفت بلی هر که هشیار در آمد بر ما مست برفت
7 دسترس داشت بدان طرفه نگار ابن یمین چشم بد تا که رسانید کش از دست برفت