بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان از عراقی غزل 80

بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد

1 بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد

2 چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟

3 خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم چه شاید گفت با مستی که خود را ناتوان سازد؟

4 دل و جان همه عالم فدای لعل نوشینش که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعه‌دان سازد

5 غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد لب او از شکر خنده شراب عاشقان سازد

6 بتی کز حسن در عالم نمی‌گنجد عجب دارم که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟

7 عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ به دست آور که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد

عکس نوشته
کامنت
comment