- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بت گلعذار اگر ز ره کرمی بما گذری کنی چه شود بجانب ما اگر به کرشمه ای نظری کنی
2 نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی بوصال صبح رخ چو روز ، شب هجر ما سحری کنی
3 چو بنزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود تو به کیمیای عنایتی مس قلب ما چو زری کنی
4 سر کوی او نرود کسی که نه سر در آن سر کو نهد تو نه مرد این روشی اگر ز چنین بلا حذری کنی
5 ز کمینگه خم ابرویش چو به تیر غمزه کند گشاد بر تیر او تو نه عاشقی که نه سینه را سپری کنی
6 نفس چو آتش گرم من تو در آن عذار چو آینه نکنی که ناگه از آتشی دل سوخته اثری کنی
7 پسر حسام چو عندلیب ریاض گلشن قدسییی بله وقت شده که بدان چمن سوی آشیان گذری کنی