1 بتان به مملکت حسن پادشاهانند ولی دریغ که بدخواه نیک خواهانند
2 ز اصل پرورش روح میدهند این قوم ولی ز فرقت جان سوز جسم گاهانند
3 به جای شیر ز بس خوردهاند خون جگر هنوز تشنهلب خون بیگناه انند
4 کجا کمان سلامت ز عرصهای ما راست که در کمین ز چپ و راست کج کلاهانند
5 به طاق آن خم ابرو شکستگی مرساد که در پناهش پیوسته بی پناهانند
6 گرت ز تیغ کشد غمزهاش گواه مخواه که کشتگان ره عشق بی گواهانند
7 فروغی از پی خوبان ماه روی مرو که سر به سر همه بی مهر و دل سیاهانند
دیدگاهها **