-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد سر درین راه به همراهی پا نتوان برد
2 خضر توفیق اگر راهنمایی نکند راه بر قافله از بانگ درا نتوان برد
3 می گشاید ز گره کار اسیران، اما این کلیدی ست کزان بند قبا نتوان برد
4 همه کاری بجز از مرگ، تلافی دارد بازی باخته ای نیست که وا نتوان برد
5 راستی را نتوان در همه جا برد به کار گوی ازین معرکه بیرون به عصا نتوان برد
6 دم شمشیر بود جاده ی عشق تو سلیم سر ازین راه سلامت ز قضا نتوان برد