1 بتا، به تارک هجران دل مرا بوزی چه کردهام؟ چه شد آخر؟ بگو چرا بوزی؟
2 ترا که ترک ختا گفتم و نگفتم: گیل مرا ز عین تکبر بدین خطا بوزی
3 چه دیدهای، چه شنیدی ز قاسمی؟ کو را به جور و ظلم و ستمکاری و جفا بوزی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
2 فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب هزار پرده درید و هنوز در پردست
1 گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
2 در راه عشق و وحدت حیرانی است و حیرت امید در نگنجد، چه جای ترس و بیمست؟
1 شور جهان ز شکر آن دلستان ماست دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست
2 من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین کان جا که آستان تو آن آسمان ماست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به