- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی گفتند از عیسی و مهدی مجرد شو تو هم عیسی عهدی
2 ز مهدی گرچه روزی چند پیشی بکش دجال خود مهدی خویشی
3 نمیدانی که کفر و دین چه معنی است حقیقت کفر و دین دجال و عیسی است
4 به حق گویا شو از باطل خمش باش چو عیسی نبی و دجالکش باش
5 چو تو عیسی جان خود ندانی چه دانی عیسی آخرزمانی
6 چو تو در معرفت چون طفل مهدی چه دانی قدر علم و مهر مهدی
7 به علم عیسوی کن چشم روشن که تا باشد که بتوانیش دیدن
8 که گر در جهل خود دایم نشینی چو مهدی پیشت آید هم نبینی
9 نبی را گرچه قومٌ ینظرون بود خطاب از جهلشان لایبصرون بود
10 کسی کو چشم معنی و بیان دید یقین او روی پیغمبر عیان دید
11 چو عمر از جهل پایان کرده باشی ز جهل از عهد مهدی مرده باشی
12 برو از علم مهدی نسبتی گیر جوانمردی کن و بشنو ازین پیر
13 که تا مهدی تو را مکشوف گردد چو در آخرزمان معروف گردد