-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد
2 چو با جمعی دچارم کرد از من صد سخن پرسد چو تنها بیندم مهر سکوتش بر دهن باشد
3 بتابد روی از من گر مرا در خلوتی بیند کند روی سخن در من اگر در انجمن باشد
4 بهر مجلس که باشد چون من آیم او رود بیرون که ترسد محرمی در بند صلح انگیختن باشد
5 به محفلها دلم لرزد ز صلح انگیزی مردم که ترسم آن پری را حمل بر تحریک من باشد
6 چو بوی آشتی در مجلس آید ترک آن مجلس مرا لازم ز بیم خوی آن گل پیرهن باشد
7 ز دهشت محتشم ترسم که دست از پای نشناسی اگر روزی نصیبت صلح آن پیمان شکن باشد