- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسگ گفتند زر داری سگ از ننگ گهی فریاد میکرد و گهی جنگ
2 چو سگ از ننگ زر فریاد دارد بیک جو خواجه چون دل شاد دارد
3 سگ اندر ننگ زردر جنگ و بانگیست ترا زر میکند بانگ ارچه دانگیست
4 ز جایی گر ترا دانگی درافتد ترا زان زر سقط بانگی درافتد
5 اگر صد بدرهٔ زر برفشانی بود کم دانکی آن میزبانی
6 الا ای مرد دنیا دار مستی چه خواهی دید زین دنیاپرستی
7 چرا در بت پرستی ای هو جوی بسان کافران آوردهٔ روی
8 چرا داری طریق کافران رت که تو زر میپرستی کافران بت
9 بتی رز نیست صد من پیش کفار ترا یک جو زرست ای مرد دین دار
10 برو دنیا بدنیا دار بگذار زر و بت در کف کفار بگذار
11 نشاید زر به جز بت ساختن را نشاید بت به جز انداختن را
12 اگر صد گنج زر در پیش گیری بروز واپسین درویش میری