1 بی روی تو گرزآنکه نمی داشت دلم هم چشم وفا از تو همی داشت دلم
2 تو چشم دل منی و در معرض جان از چشم خود این چشم نمی داشت دلم
1 دلم ز روح سحر گه سئوال کرد بلفظی چنانکه آب خجل گشت ازو بگاه روانی
2 که چیست در همه عالم بطبع موجب صحت که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
1 دیدم الفی چند سخنگو که لب عقل از منطقشان جام اشارات گسارد
2 ترکیب خطی گشته وزان خط شده حیران ادراک که اندیشه بدو ملک سپارد
1 در سلک نظم گوهر نظم خدایگان لطف حیات دارد و خاصیت روان
2 گوئی نشانه ایست سخنگوی جانور هر لفظ بر حروفش و هر نکته در میان