بنمای رو که والهٔ آن روی چون گلم از سعیدا غزل 486

بنمای رو که والهٔ آن روی چون گلم

1 بنمای رو که والهٔ آن روی چون گلم قربان شوم تو را چه کنم بی تحملم

2 یک ساغر شراب میسر اگر شود در بزم روزگار ز اهل تجملم

3 دزدیده هم نکرده فلک سوی من نظر در روزگار، سرمهٔ چشم تغافلم

4 در هر ظهور عشق ظهوری دگر کند در شهر و کوچه ها سگ و در باغ بلبلم

5 تا مرغ دل ز دانهٔ خالش طمع برید نی در شکنج زلف نه در قید کاکلم

6 از جا به هیچ باب سعیدا نرفته ام چون خانه زاد صبر و مرید توکلم

عکس نوشته
کامنت
comment