1 هزار خم بچشیدند و سرنگون کردند که صاف عقل گزیدند و در جنون کردند
2 گمان شهد ز خوان فلک مدار نشاط که کاسه کاسه چشیدند و سرنگون کردند
3 ببین بدرگه شه کز درش بنات نبات صلای جود شنیدند و سر برون کردند
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است
2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است