- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار سخن زلعبت چین وبت بهار، به آر
2 ز بیحقیقتی چرخ و بیوفایی دهر هزاردستان زد در میان باغ، هزار
3 چه گفت؟ گفت جهان رهزنی حرامخورست تو سر به عشوهٔ دهر حرامخوار، مخار
4 زمانه کشت ترا نارسیده میدرود مکار تخم امل، در زمین این مکار
5 ز لعب دور قمر روشنی مدار طمع که بر محک، سیه آمد عیار این عیار
6 چه رزمهاکه بود پرقتال ازبن قتال چه قلبها که بود داغدار ازین غدار
7 به سالها دهد و بازگیرد اندر دم نهان به پرورد و سازد آشکار، شکار
8 نشان عاطفت از دهر کینهجوی، مجوی امید راستی از چرخ کجمدار، مدار
9 ز بحر جان اوبارش کسی ار خلاصی جست نهنگ بر سر او بارد ابر جان اوبار
10 نه شه شناسدگیتی ونی وزیر، تو شو ز هر در آر پیاده، ز هر سو آر، سوار
11 به کار دولت نتوان گزافه کاری کرد که از دولت شود آخرگزافه کار، فکار
12 ز رزم خوار شمردن، ترا رسدکه رسید ز خصم بر شه خوارزم و والی اترار
13 مبین به مردمخوار و زبون، به خواری ازآنک به کینه مردمخوارند، گرگ مردمخوار
14 مبین تو زار و زبون مردمان غوغا را که رزمجویی غوغا بکشت زار، تزار
15 نقاط مسکو و پطر، از تزار برگشتند دو نقطه چون که یکی کشت شد تزار نزار
16 به باد، اصل و تبار و قتیل، نسل و نتاج نهتاج ماند و نهتخت و نه صفه ماند و نه بار
17 دو مار بودند آری تزار و فرزندش زمانه بین که برآورد از این دو مار، دمار
18 سفیه محتسبانی کجا ز جهل و خری خرند بیسبب، آزار مردم بازار
19 تو جار دانش و داد آن زمان زنی که شوی امین خرمن فلاح و دفتر تجار
20 زکارهای عموم آنچه را نخواست عوام به فتوی خرد آن کار، ناصواب انگار
21 کسی که دشمنی عامه را خرید به عمد قماش عار و لباس عوار کرد شعار
22 نکرد بایدکاری، که مردم عامه رهاکند پی کار و دود سوی پیکار
23 دل رعیت گنجست و جهل مار وبست توگنج خواهی، همت به مرگ مارگمار
24 به مذهب و ذهب او مدار کار، ولیک درون مدرسهاش با کتاب و کار، بکار