-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خموشیت گره افکند در دل همه کس بگو حدیثی و بگشای مشکل همه کس
2 بدان که هر نظری قابل جمال تو نیست مکن چو آینه خود را مقابل همه کس
3 رخی که بال ملک را خطر ز شعلهٔ اوست روا بود که شود شمع محفل همه کس
4 عداوتم به دل کاینات داده قرار محبتی که سرشتست در دل همه کس
5 زمانه گشت پرآشوب و من به این خوش دل که از خیال تو خالی شود دل همه کس
6 زرشک مایل مرگم که از غلط کاریست به غیر محتشم آن سرو مایل همه کس