1 قامت شدهست خم، من دیرینه سال را باید به روی تیغ تو دید، این هلال را
2 چرخی که کاست، وقت تمامی، هلال را کی نقص شان ما ننماید کمال را
3 مهر خموشیم، سپر زخم ذلت است با دست رد چه کار لب بی سؤال را؟
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 وفاپیشگان، دوستداران خدا را بگویید آن یار دیر آشنا را
2 که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟ چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما