خم در خروش و جوش ز خمیازهٔ من است از سعیدا غزل 113

خم در خروش و جوش ز خمیازهٔ من است

1 خم در خروش و جوش ز خمیازهٔ من است این دور را قدح نه به اندازهٔ من است

2 مضمون بکر غیر خموشی نیافتم بستن لب از سخن، سخن تازهٔ من است

3 رنگ پریده ام پر و بالم [شکستنی] است بوی گلم هوای تو جمازهٔ من است

4 آن دفتر درخت خزان دیده ام که باد دایم به فکر بستن شیرازهٔ من است

5 در دست، داغ حسرت وصل تو هر زمان از بوستان یأس، گل تازهٔ من است

6 برق از شکوه شعلهٔ آهم شراره بست فریاد رعد، شعبهٔ آوازهٔ من است

7 در رزمگاه عشق سعیدا به روی زرد مشاطه تیغ، خون جگر غازهٔ من است

عکس نوشته
کامنت
comment