1 بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت همی دراید در روی تو از آن آژنگ
2 اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
1 گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
2 گفتم که ساعتی ببر من فرونشین گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
1 گل سوری بماه اندر شکفته بر او بر کژدم جرّاره خفته
2 دو لب چون دانۀ نارست لیکن بنوک سوزن اندیشه سفته
1 سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان