قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست از جامی غزل 117

قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست

1 قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست

2 آن را که دید شکل خوشت بامداد عید پروای عید و ذوق تماشای او کجاست

3 صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن هرگز یکی نهال بدین نازکی نخاست

4 در دیده خاک پای تو گر زانکه هست حیف بر ما مگیر کین گنه از جانب صباست

5 شب داستان هجر فرو ریخت اشک من لعلش به خنده گفت که باز این چه ماجراست

6 جامی مدام غنچه صفت تنگدل مباش کز غم چو لاله بر دلم این داغ ها چراست

7 تا برفروخته ست رخ آن شمع دلفروز در هر که بنگری به همین داغ مبتلاست

عکس نوشته
کامنت
comment