گدا که بر سر راه بخیل می آید از سعیدا غزل 337

گدا که بر سر راه بخیل می آید

1 گدا که بر سر راه بخیل می آید چو پشه ای است که در چشم پیل می آید

2 هر که عاقبت کار این جهان را دید عزیز مصر به چشمش ذلیل می آید

3 خطا مکن نظر از مطلبی که داری پیش به پیشواز تو گر جبرئیل می آید

4 بنای کلبهٔ ویرانه ام چنان شد محو که سیل غم به هزاران دلیل می آید

5 برای رزق، سعیدا مرو ز جا هرگز که قسمت تو کثیر و قلیل می آید

عکس نوشته
کامنت
comment