بندگان را بکف از جود تو از نشاط اصفهانی غزل 189

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

بندگان را بکف از جود تو حکمیست قدیم

1 بندگان را بکف از جود تو حکمیست قدیم که حرام است طمع جز ز خداوند کریم

2 جرم من بیحد و عفو تو چو آید بمیان هر که او را گنهی نیست گناهیست عظیم

3 گه بسوی کرمت گاه بخود مینگرم پای تا سر همه امید و سراپا همه بیم

4 غنچه بگشوده گره از لب و گل بندز گوش صبحدم ذکر تو میرفت در انفاس نسیم

5 آن نه وصل است که از پی بودش هجرانی ره بدوزخ نبود از پس فردوس نعیم

6 من و یاری که نه غیری بود او را نه رقیب من و بزمی که نه شمعی بود آنجا نه ندیم

7 سیم بی قلب بیندوز که در درگه دوست نپذیرند ز کس هیچ بجز قلب سلیم

8 رض حاجات خود ای دل ببرش حاجت نیست که علیم است و حکیم است و کریم است و رحیم

9 تا یکی جرعه مگر نذر گدایان سازند روز و شب بر در میخانه نشاط است مقیم

عکس نوشته
کامنت
comment