- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیش از آن دم کاید ازمحبوب ذوق قمری آمد با دل مدروح و شوق
2 گفت از گل غیبت بسیار او داشت صد انواع درد کار او
3 کرد غمّازی بلبل هر زمان جان و دل در باخته بلبل روان
4 گفت ای بلبل ز من این پند گوش کن تلطف باش در هجران خموش
5 کین زمان در خدمتش دیدم محن گلستان از بوی آن مشک ختن
6 عشق میبازد بر وی مرد وزن او گشاده روی خندانت چو من
7 هر که بوی آن گل نو برشنید خویش را از عشق او رسوا بدید
8 که جمال خویش کرده آشکار گفته اندر مدح خود بیتی سه چار
9 ز آن همی ترسم که در دستان فتد در میان جملهٔ مستان فتد
10 زآنکه میآیند مردم میروند هر یکی رنگی و بوئی میبرند
11 هر زمان با هر کسی دارد نظر از رموز عشق کی دارد خبر
12 سخت بیدردست از عشاق او کی بود در راه حق مشتاق او