پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت از جامی غزل 108

پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت

1 پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت

2 رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت

3 خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز پادشاهی تو و خوبان همه خیل و حشمت

4 چون شوم پیش تو محرم من محروم که نیست باد را زهره احرام حریم حرمت

5 هر چه خواهی بکن ای دوست که من می یابم لذت چاشنی لطف و کرم از ستمت

6 نامه رحمت جاوید من این بس که مرا دو سه حرفی رسد از خامه مشکین رقمت

7 رقمی می کشی از حال دل خود جامی جای آن دارد اگر خون بچکد از قلمت

عکس نوشته
کامنت
comment