1 چون آتش و آب گر نشستی در میغ هم دست اجل بر تو کشد ناگه تیغ
2 رو چاره کار خویشتن کن امروز ز آن پیش که گویند که بیچاره دریغ
1 مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد علاء دولت و دین هندوی مبارک رای
2 ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست که عزم ثابت او را برفت پای از جای
1 بر آینه سرمه سیه ریخته بین طوطی روان بحلق آویخته بین
2 زان سنبل تر ز انشاخ شکر
1 تا در دل من مهر تو مهوش باشد روزم چو رخ فرخ تو خوش باشد
2 چون زلف تو هر دل که کند میل رخت سودا زده ئی بر سر آتش باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به