- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای چون قدت نخاسته در جویبار سرو نارُسته چون تو در چمن روزگار سرو
2 سروِ پیاده در چمنِ باغ دیدهاید چون تو چمن ندید و نبیند سوار سرو
3 ناممکن است و ممتنع این خود که هم چو تو صیدِ دل ملوک کند در شکار سرو
4 بر سرو سیب نبود و شفتالوی و انار بر سروِ تست هر سه زهی باردار سرو
5 هرگز نداشتهست زنخدانِ همچو سیب هرگز نداشتهست ز خونِ انار سرو
6 شیرینترست بوسۀ تو از نباتِ مصر هرگز نباتِ مصر کی آورد بار سرو
7 هیچِ دگر مگیر که دیدهست در جهان نسرینبر و بنفشهخط و گلعذار سرو
8 بگرفت همچو لاله ز جان جامِ مُل به دست بنشست همچو خرمنِ گل در کنار سرو
9 دارد قبایِ سبز و ندارد برِ چو سیم همواره ز آن خجل بود و شرمسار سرو
10 سرسبز و تازهروی بود در خزان از آن میزیبدش که فخر کند بر چنار سرو
11 گر دعویِ ثبات کند دارد این قدم با گرم و سرد ساخته مردانهوار سرو
12 بر راستی قامت چالاک و چستِ دوست اینجا ردیف کرد نزاریِ زار سرو