ای چون قدت نخاسته از حکیم نزاری قهستانی غزل 1050

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای چون قدت نخاسته در جوی‌بار سرو

1 ای چون قدت نخاسته در جوی‌بار سرو نارُسته چون تو در چمن روزگار سرو

2 سروِ پیاده در چمنِ باغ دیده‌اید چون تو چمن ندید و نبیند سوار سرو

3 ناممکن است و ممتنع این خود که هم چو تو صیدِ دل ملوک کند در شکار سرو

4 بر سرو سیب نبود و شفتالوی و انار بر سروِ تست هر سه زهی باردار سرو

5 هرگز نداشته‌ست زنخدانِ هم‌چو سیب هرگز نداشته‌ست ز خونِ انار سرو

6 شیرین‌ترست بوسۀ تو از نباتِ مصر هرگز نباتِ مصر کی آورد بار سرو

7 هیچِ دگر مگیر که دیده‌ست در جهان نسرین‌بر و بنفشه‌خط و گل‌عذار سرو

8 بگرفت هم‌چو لاله ز جان جامِ مُل به دست بنشست هم‌چو خرمنِ گل در کنار سرو

9 دارد قبایِ سبز و ندارد برِ چو سیم همواره ز آن خجل بود و شرم‌سار سرو

10 سرسبز و تازه‌روی بود در خزان از آن می‌زیبدش که فخر کند بر چنار سرو

11 گر دعویِ ثبات کند دارد این قدم با گرم و سرد ساخته مردانه‌وار سرو

12 بر راستی قامت چالاک و چست‌ِ دوست این‌جا ردیف کرد نزاریِ زار سرو

عکس نوشته
کامنت
comment