- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نیستی آنچنان که میباید تن در دادم چنانکه میآید
2 گفتی که از این بتر کنم خواهی الحق نه که هیچ درنمیباید
3 با این همه غم که از تو میبینم گر خواب دگر نبینیم شاید
4 با فتنهٔ روزگار تو عیدست هر فتنه که روزگار میزاید
5 گفتم که دلم به بوسه خرسندست گفتی ندهم وگرچه میباید
6 زین طرفه ترت حکایتی دارم دل بین که همی چه باد پیماید
7 بوسی نه بدید و هر زمان گوید باشد که کناری اندر افزاید
8 دستی برنه که انوری ای دل از دست تو پشت دست میخاید