1 چون صورت زیبای تو انگیختهاند صد حسن و ملاحت به هم آمیختهاند
2 القصه که شکل عالمآرای تو را در قالب آرزوی ما ریختهاند
1 ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا ای من سگت، بسوی خود آواز کن مرا
2 تا با تو راز گویم و فارغ شوم دمی بهر خدا، که همدم و همراز کن مرا
1 یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟ کانجا که تویی باد رسیدن نتواند
2 خاکم چو برد باد، پریشان شوم از غم کز من بتو ناگاه غباری برساند
1 گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
2 درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب!