چون تو نفس خویش را بشناختی از حسینی کنز الرموز 14

چون تو نفس خویش را بشناختی

1 چون تو نفس خویش را بشناختی مرکب معنی به صحرا تاختی

2 ای ندانسته ز غفلت پیش و پس با تو زین معنی همین نامست و بس

3 دانش نفست نه کار سرسریست گر بحق دانا شوی دانی که چیست

4 نفس تو آشوب و افعال خداست نی ز وصف و دانش این معنی جداست

5 بهر این گفت آنکه بینای رهست حق شناسست آنکه از حق آگهست

6 در حقیقت کی از آن دانا شوی عیب خود بشناس تا بینا شوی

7 گه بطاعت گه به عصیان ره زند آتش اندر بار دل ناگه زند

8 گه لباس بت پرستی برکشد گه بدعوی خدائی سرکشد

9 جرعۀ ناخورده مستیها کند نیستی نادیده هستیها کند

10 گر مراد خود نیابد از درت جوهری گرد د نفیس اندر برت

11 نفس را گردن بزن فارغ نشین من بیان کردم سلوک راه دین

عکس نوشته
کامنت
comment